زندگی پیش رو
اخیرا درگیر این شدم که دانشگاه چی به من اضافه کرده و چه استفاده هایی از این ابزار ها و معلوماتم میتونم بکنم.. ترم قبل یعنی ترم پنجم دانشگاهم با تیمی از دوست...
خب، اولین پستی که بعد از این مدت میذارم، در مورد سال اخیر و احوالاتش هست..
راستش فعلا زندگی من به عنوان یک دانشجو تعریف میشه، برای همین هم عبارت سال اخیر توی ذهنم مپ میشه به ترم چهارم و پنجم دانشگاهم
ترم چهارم برام ترم سختی بود.. دو تا از درس ها رو انتخاب کرده بودم که بتونم توشون دستیار استاد بشم و به نظرم از پسش به راحتی برمیومدم..
اما در شروع ترم یکی از درس هایی که خودم داشتم میگذروندم، درخواست نماینده و دستیار استاد دادن و یه جورایی روی رودروایستی یا صرفا به خاطر این که داوطلب دیگه ای نبود قبول کردم. تجربه ی بدی هم نبود.
اما همزمان درس های خودت رو جلو بردن و دستیار سه استاد بودن، فشار زیادی میاره و راستش اون ترم چالش های مختلفی داشت،
مثل این که توی یکی از تیم ها نتونستیم به خوبی ارتباط برقرار کنیم و یکی از اعضای تیم به نحوی حذف شد.. جمله ای که استادمون در جلسه ی مرتبط به تیم گفت یادم میمونه..
حاشیه میتونه متن رو تحت تاثیر قرار بده.
جمله ی عجیبی نیست، اما توی موقعیت های مختلف تشخیص این که چه چیز هایی میتونه حاشیه محسوب بشه سخته.
قسمت دیگه ی ماجرا جدا کردن زندگی مجازی آکادمیک و شخصیم بود.. راستش هنوز هم از پسش برنیومدم!
از زمانی که کرونا شروع شد، بخشی یا بهتره بگم همه ی زندگی آکادمیک و عناوین دانشجو و دستار استاد و استاد و غیره، وارد فضای مجازی شد.
فضایی که قبل از اون خیلی راحت تر میشد توش بدون عنوان و صرفا یه شهرزاد که دانشجو هم هست، باشی..
اما بعد از کرونا این مسئله سخت تر و سخت تر شد و حقیقتش هنوز هم متوجه نشدم که تا چه حد میشه رک و بدون سانسور احساساتت رو بیان کنی یا از استادا و هم تیمی هات غر بزنی و خودت رو خالی کنی :) شاید هم نباید اصلا این کار رو کرد :)
اگر ایده ای در این مورد داشتین واااقعا دوست دارم که بشنوم، راستی اگر فیلترشکن خودتونو روشن کنین، همینجا میتونین برام کامنت بذارین =)
مطلب از چالش های ترم چهارمم شروع شد، چالش بعدی ای که باهاش مواجه بودم، ناکافی یا ناکامل بودن بود.
من روی خودم برچسب کمال گرا نمیزنم چون فارغ از این که باشم یا نباشم از این برچسب های کلیشه ای خوشم نمیاد و مخصوصا تاثیر تلقینی که میتونه داشته باشه رو نمیپسندم.
در هر حال، ترم چهارم با توجه به میزان مسئولیت ها و حجم درسی ای که خودم داشتم، به بخشی از کار ها یا درس ها یا حتی تفریحاتم نمیرسیدم..
این خیلی طبیعی هست و توی هر برهه ای از زندگی میشه باهاش مواجه شد،
به نظرم پذیرش این موضوع و کنار اومدن با احساساتی که به همراه داره، نیازمند تمرین و تجربه است..
برای همین این چالش هم درس خوبی برام داشت :)
اینجا دوست دارم از چالش های مجازی بودن درس ها هم بگم..
راستش اول کرونا و شروع مجازی سازی دانشگاه ها، با این که مشکلات زیرساختی بیشتر بود، اما همزمان ما انرژی زیادی برای تلاش و ادامه دادن داشتیم..
هر چی بیشتر مجازی موند، ما سرخورده تر شدیم.. حجم زیادی از کار ها که سرمون روونه میشد، چالش هایی که استاد ها برای تقلب گرفتن باهاش مواجه بودن
و کمبود انگیزه.. راستش این مورد آخر از بقیه مهم تر هست..
چون توی دوره ی حضوری میتونستی دوستات رو از نزدیک ببینی که هر کدوم دارن چطوری پیشرفت میکنن و توی چه حوزه ای فعالیت میکنن و این میتونست محرک خوبی برای پیشرفت خودت باشه..
اما الان همه رو از پشت یه صفحه میبینی و حتی نمیشه تشخیص داد که فردی که داره توی عکسش میخنده واقعا حالش خوبه یا اون یه لبخند بین دردهای اون روزهای زندگیشه..
یادمه اوایل مجازی سازی ازش خوشمون اومده بود و میگفتیم که چقدر عالی میشه اگه بعد کرونا هم کلاس ها مجازی برگزار شه :) من به شخصه اگر جایی مشابه این رو گفتم، عمیقا عذرخواهی میکنم چون به نظرم دیگه بسه :)
از چالش های ترم چهارم که عبور کنیم، ترم پنج میاد و راستش حرف زیادی در موردش ندارم..
اتفاق هایی افتاد، اتفاق های خوب و بد.. اما به نظرم نوشتنی نیستن.. حداقل تا وقتی که نتیجه هاشون مشخص بشه، بهتره چیزی درموردشون نگیم :)
در آخر هم دوباره عذرخواهی میکنم بابت فاصله ای که بین پست ها میوفته.. و امیدارم که همیشه سرزنده باشین :)
اخیرا درگیر این شدم که دانشگاه چی به من اضافه کرده و چه استفاده هایی از این ابزار ها و معلوماتم میتونم بکنم.. ترم قبل یعنی ترم پنجم دانشگاهم با تیمی از دوست...
خب، اولین پستی که بعد از این مدت میذارم، در مورد سال اخیر و احوالاتش هست.. راستش فعلا زندگی من به عنوان یک دانشجو تعریف میشه، برای همین هم عبارت سال اخیر تو...
آخرین پستی که منتشر کردم رو نگاه کردم و متوجه شدم که حدود یک سال ازش میگذره.. راستش اینطوری نیست که پستی ننویسم، همین الان هم چند تا پست نصفه دارم که حین نو...
خب، این ترم (ترم سه) سال دوم من در دانشگاه هست بخوام صادق باشم، ترم خیلی سختیه نه فقط به خاطر درس هاش، بلکه به خاطر مسئولیت های جدید و البته کرونا بر...
میخوام یه سایت معرفی کنم که شاید قبلا دیده باشیدش: *این فرد وجود خارجی ندارد توی همین سایت لینک هایی وجود داره که میتونین توش در مورد دیپ فیک بخونید و یاد...
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پ...
در پی یادگیری کار با جنگو همگی وب اپی با طرح و ایده ی خودمون ساختیم.. چون به آشپزی علاقه داشتم ایده ام برای وب اپ، محیطی بود که بشه در اون غذاهای محلی شهر ه...
امتحان مبانی کامپیوتر ترم 1 هم تموم شد بعد از 6 ساعت امتحان دادن، تصمیم داشتم که یکم استراحت کنم و بعدش برای امتحان عمومی فردا بخونم.. هرچند چند تا سوال بد...
خب… خب… دوباره از اون شب های پر از استرس و دوباره دوستی که برات شعر میخونه… قبل از این که برم سراغ شعر.. تشکر میکنم از حمایت هاش و حضورش.. از ته دل ممنونتم ...
بعد از تحویل گرفتن تمپلیت خالی درس ، رنگ پس زمینه و متن را تغییر دادم. بعد از جست و جو در اینترنت در مورد استاد و درس ایشان ، محتویات درسی لازم را به قسمت م...
خب.. قرار شد که با تی ای هامون در مورد مدیریت زمان صحبت کنیم و نتیجه اش رو توی سایتمون بذاریم.. اول تشکر کنم از راهنمایی ها و زمانی که تی ای هامون در اختیارم...
خب.. ماجرا ازین قراره که یه هارد خراب دادن بهمون که کالبدشکافی اش کنیم :) هرچند هیچی از نزدیک دیدنش نمیشه ولی توصیه میکنم در مورد اجزای داخلی هارد بخونید توی...
یه روز خوب و سرشار از هیجان و انرژی مثبت به همراه دانشجویان رشته کامپیوتر..
مگه آدم چند بار ورودی جدید کارشناسی میشه که لذت نبره.. جشن ورودی کامپیوتر دختران
شعر.. یه شبایی که نمیخوابی چون میترسی از کابوس هات، داشتن یه دوست فوق العاده که برات شعر بخونه میشه باارزش ترین داراییت ممنون که توی سختی هام و گریه هام و بد...
شعر همیشه چیزی بوده که آرومم میکرده.. شخصا شعر های سهراب سپهری رو خیلی دوست دارم چون واضح و قابل فهمن